رمان صفر انسان 4 - نویسنده : صلاح الدین احمد لواسانی

صفر انسان -  فصل چهارم :


دير رسيدم.......... پرفسور و ايزابلا سرگرم گفتگو در مورد يافته
هاي ديروز ما بودن، عذر خواهي كردم و روي يكي از كاناپههاي اتاق، كنار ايزابلا و روبروي پرفسور كه پشت ميز كارش قرار داشت نشستم. پرفسور در حاليكه پيپ خودش رو روشن ميكرد گفت: اونچه كه ما براي تكميل و اثبات بخشي از نظريه مون لازم داريم اينه كه دقيقا بدونيم هريك از اديان يا آيين هاي موجود چه داستاني بر پيدايش انسان دارند. ايزابلا در حاليكه نگاهي به يادداشت هاش مي كرد گفت: ببينيد تا اونجا كه ما متوجه شديم، تكريباً تمامي آيين ها و مذاهب موجود، بر روي اين نظر كه زادگاه انسان زمين نيست، اتفاك نظر دارند و هر كدوم بهشتي رو ترسيم مي كنند و معتكدند كه كاستگاه انسان اون پارادايزه.
من اضافه كردم: و البته همه اين اديان پيروان خودشون رو به بازگشت مجدد به اون بهشت بشارت مي دن.
پرفسور لبخندي زد و گفت: پس شما مي خواين بگين كه انسان يك موجود زميني نيست. من و ايزابلا با هم گفتيم بله، يك موجود زميني نيست.

ايزابلا گفت: خوب اينا تا اينجا همه كصه هاي اديانِ.......... و ما نمي توانيم نظريه كودمون رو، تنها بر اساس داستانها بنا كنيم.

من پرسيدم: شما چي؟

پرفسور لبخندي زد و گفت: من هم همينطور فكر مي كنم. اما تفكرات من هم براي اينكار كافي نيست. ما بايد دنبال شواهدي قوي و محكم بگرديم.

من گفتم: فكر مي كنم ما نياز به همكاران بيشتري داريم كه تو حوزه هاي مختلف از جمله زيست شناسي، شيمي و.......... تجربه لازم رو داشته باشند.

پرفسور پاسخ داد: ما ، نه بودجه لازم براي جذب چنين همكاراني رو داريم و نه نيازي به همكاري تمام وقت اونها. شما بايد سر نخ هايي رو پيدا كنين و بعد از اون به سراغ متخصصين مربوطه  بريم.
ايزابلا گفت: ما  براي شروع كار جدي روي اين نظريه، به تعدادي اصول اوليه و ثابت احتياج داريم.
من اضافه كردم و البته تعدادي فرضيه وسوال .......

پرفسور پاسخ داد: خب داريم.

ايزابلا گفت : و اونا چي هست؟

پرفسور دفترچه كوچكش رو كه روي ميزش بود برداشت و گفت: ياد داشت كنيد. فقط بخاطر داشته باشيد در مورد اين فرضيه ها تا به نتايج قطعي نرسيديم با كسي حرف نزنيد. و ادامه داد، از اين به بعد مطالعات خودتون رو روي اين موضوعات متمركز كنيد. هر دو گفتيم چشم و شروع كرديم به ياد داشت حرفهاي پرفسور. پرفسور گفت: من به جاي كلمه اصل از عبارت پندار وپنداشت رو معادل فرضيه استفاده ميكنم.
پندار اول:

جهان هستی با توجه به نظم حاکم و گستردگی آن يقيناً توسط انديشه و قدرتی برتر پديد آمده که ما قادر به تحليل و شناخت آن نيستيم. لذا بی آنکه بخواهيم خود را درگير بحثی بی فايده در راه اثبات آن کنيم ، اين انديشه برتر را پروردگار هستی نام گذاری می کنیم .البته شما و هر کس دیگری نيز مجاز است . هر نام ديگری برای آن انتخاب نماييد.


پندار دوم:

واحد زمان يک مفهوم کاملا نسبی و قراردادی است. که انسان برای شناخت و تبيين فواصل محسوسات پيرامون خود وضع نموده و در پهنه هستی کاربردی ندارد. هر تماشاگر ديگری در اين بيکران، ممکن است بر اساس محسوسات خود مقياسهای متفاوتی را تبيين و مورد استفاده قرار دهد، که بی ترديد محدود به پهنه شناخت، پيرامونی خود او خواهد بود.

پندار سوم:

زمين نه تنها محور هستی نيست، بلکه خاستگاه بشر نيز نبوده و بنا به دلايلی که بر ما روشن نيست پس از خلق به زمين انتقال داده شده است. ما تنها ميتوانيم بر اساس حدس و گمان دلايلی را برای اين اسکان بر شماريم.
پندار چهارم:

انسان چه در خاستگاه اوليه خودش و چه در زمين، موجودی فضايی محسوب گرديده و غرق در فضای لايتناهی است. انسان موجودی است ، کوچک در مقايسه با مجموعه حيات موجود در زمين. زمين از سيارات کوچک منظومه شمسی. منظومه شمسی از منظومه های کوچک کهکشان راه شيری و کهکشان راه شيری از کهکشانهای کوچک در دامنه ديد اخترشناسان زمينی در جهان محسوس مي باشد. همه اينها دال بر ناچيز بودن ما در دستگاه عظيم هستی است.

....اما پنداشتهاي موجودي كه ميتوان و بايد اونها رو موردتحقيق و تحليل قرار داد .
پنداشت اول:

زمين کشتگاه انسان است. او توسط موجوداتی هوشمند كه خود مخلوق پديدآورنده جهان هستند خلق و با استفاده از تکنولوژی بسيار توسعه يافته بر روی کره زمين بعنوان بستر مناسب کشت، مستقر گرديده است.
پنداشت دوم:

انسان نه تنها در چرخه تکاملی و منطقی موجودات زنده پديد آمده بر روی کره زمين قرار ندارد. بلکه بنا به شواهد بسيار بر هم زننده چرخه طبيعی اين سيستم ميباشد. عملکرد و تخریب فاجعه بار اکو سیستم زمین توسطانسان کاملا این موضوع را  تایید می کند .

خب اين هم پندار ها و  پنداشت هاي ششگانه من براي بررسي و تحقيق پيرامون تئوري صفر انسان. و حالا بايد بريم دنبال تحقيق و اثبات اين فرضيه ها و تبيين نهايي تئوري صفر انسان. دو روز تعطيلي آخر هفته رو خوش بگذرونيد و از دوشنبه پاشنه كفشاتون رو ور بكشين براي يك پروژه سخت و طولاني.
پرفسور بعد از گفتن آخرين جمله دفترچه اش رو بست و روي ميز گذاشت و عميقا" به فكر فرو رفت. ما هم داشتيم فكر ميكرديم.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






موضوعات مرتبط: صفر انسان
برچسب‌ها: رمان صفر انسانصلاح الدین احمد لواسانیرمانصفرانسانداستان خلقت اتسان خلقت انسان

تاريخ : یک شنبه 26 آبان 1398 | 18:41 | نویسنده : کاتب |
.: Weblog Themes By Bia2skin :.